Tuesday, December 26, 2006

برو گم شو مرتیکه

امروز بالاخره بعد از کلی از زیر کار در رفتن و بهانه در آوردن تونستم پروپوزالی رو که رییسم ازم میخواست بنویسم و تحویلش بدم. اولین باریه که یه مدرک به این مهمی رو انقدر سرسری و بی انگیزه نوشتم. انگار نه انگار که قرارِ بودجه تحقیقاتی سال آیندم از طریق این پروپوزال تامین بشه. امیدوارم که جناب رییس خودش با اون زبون چرب و نرمش یه کاریش بکنه!

چند وقتیه تو فکر اینم یه سر برم ایران آب و هوا عوض کنم. الان مدتهاست که به زبون فارسی با کسی درست و حسابی حرف نزدم. هر حرفی هم که بوده در حد احوالپرسی بوده. راستش گروه خونیم به ایرانی های دور و برم نمیخوره. شاید باورتون نشه اگه بگم اکثرشون به شدت مذهبی هستن. بیشتر دخترای ایرانی که من اینجا دیدم حتی به ندرت میشه تو ایران هم پیدا کرد. روسری به سر و لباس های XL پوشیده. وقتی هم باهاشون حرف میزنی راه به راه آیه و حدیث به هم میبا فن. چند وقت پیش که با یکی از دوستهای خارجیم رفته بودیم به ایران طرف هاج و واج به دخترای خفن آرایش کرده و پسرای بی ریش و زیر ابرو گرفته نگاه میکرد که از سروکول هم بالا میرفتن. خداییش منم بودم شاخ در میاوردم. اینجا صبح تا شب یا تو تلوزیون دسته گلای احمدی نژاد رو می بیین یا ایرانیهایی به شدت مذهبی که همه رو میخوان ارشاد کنن ولی از اون طرف تو خود ایران یه تریپ دیگه از آدمها را میبینن که تنها چیزی تو کله شون نیست نماز و روزه و ارشاد کردنه. جالب اینه که این دوست ما تا زمانی که ایران بود کلی فحش ناموسی و متلک یاد گرفت الان کمی که سر به سرش میزارم به فارسی میگه برو گم شو مرتیکه!!!

به هر حال اگه فرصت بشه ظرف یکی دو ماه دیگه یه سر میرم ایران تا هم خونواده و دوستام رو ببینم هم کمی استراحت کنم. البته اگه آق رییس بزاره.

No comments: